۱۳۹۳ اسفند ۲۰, چهارشنبه

كودكانه

چقدر فرق کرده مداد رنگی شش تایی انروزها که باید ابی را روی زرد می كشيدم تا رویاهای
کودکانه ام را سبز کنم با جعبه اهنی پنجاه رنگ فرزندم.
با این همه چرا رنگ نقاشي اش را سیاه سفید میکشد؟
نسل ما بازیهایی داشت بدون اسباب بازی که هنوز هم حسرت به دل انهائيم اما فرزندم با یک دنیا اسباب بازی كودكي نمیکند.
فرزندم نه گرگم به هوا نه تیله بازی نه چرخیدن فرفره کاغذی در ظهر گرم تابستان را لمس کرده،ونه دنیای بي تجمل مرا.
دفتر کاهی با جلد زمخت ،پاکن جوهری که سوراخ میکرد بجای پاک کردن،تراش رکس همیشه کند ، دوات و قلم ، مداد گلی که هم خط کش بود وهم رژلب،لیوان تاشو وهزار دلخوشی بدون فانتزی دیگر.
از وقتی دفترها سیمی شدو مداد ها اتود ، گچ ماژیک شدوتخته ، وایت برد
لذت تحصیل هم در بچه هامان مرد.
از وقتی هیولاها جای ماشین های پلاستیکی وباربی ها جای عروسكهاي دست دوز مادر را گرفتند ، از وقتی الاسکا جایش را با ایس پک عوض کردواز وقتی پیتزا مهمان خانه ها شد دیگر کسی به مهمانی کوکب خانم نرفت وداستان پترس ازکتابها خارج شد،این روزها چوپان دروغگو سر از همه زندگي ما در اورده.
بیزارم از اينهمه فانتزی كه حاصلش دوریست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر